32. این روزهای تـو
گــل نـازم ؛ این روزها تا من و پدرت را می بینی چنان خنده ای می کنی ک می خواهم گازت بگیرم ... وقتی صدایت می کنیم ب سمت مان بر میگردی . تا شروع ب صحبت کردن با تو می کنیم اگه پستونک در دهانت باشد میندازیش و ب ما گوش می دهی ، و توام با زبان خودت جوابمان را می دهی ... عاشق صحبت کردن با پدرت هستی ... وقتی شما را میبینم عشق می کنم . وقتی پدرت می گوید اَ اَ َ َ تو هم بلافاصله تکرار می کنی . خوب گردن می گیری و دیگر از اون لرزش ها خبری نیست ... وقتی ب حالت دراز کش میگذارمت گردنت را ب جلو می کشانی و دوست داری بشینی ... دست و پایت را ب خوبی میشناسی ، دستت را مشت میکنی و می بری سمت چشمانت تا بلاخره چشمهایت حالت غیرع...